صفحه شخصی شکوه هوشمند   
 
نام و نام خانوادگی: شکوه هوشمند
استان: اصفهان
رشته: کارشناسی عمومی
تاریخ عضویت:  1389/01/29
 روزنوشت ها    
 

 ماجرای سفر من و خدا با دوچرخه! بخش عمومی

6

زندگى کردن مثل دوچرخه سوارى است. آدم نمى افتد، مگر این که دست از رکاب
زدن بردارد.

اوایل، خداوند را فقط یک ناظر مى دیدم، چیزى شبیه قاضى دادگاه که همه عیب
و ایرادهایم را ثبت می‌کند تا بعداً تک تک آنها را به‌رخم بکشد.

به این ترتیب، خداوند مى خواست به من بفهماند که من لایق بهشت رفتن هستم
یا سزاوار جهنم. او همیشه حضور داشت، ولى نه مثل یک خدا که مثل مأموران
دولتى.

ولى بعدها، این قدرت متعال را بهتر شناختم و آن هم موقعى بود که حس کردم
زندگى کردن مثل دوچرخه سوارى است، آن هم دوچرخه سوارى در یک جاده
ناهموار!

اما خوبیش به این بود که خدا با من همراه بود و پشت سر من رکاب مى‌زد.

آن روزها که من رکاب مى‌زدم و او کمکم مى‌کرد، تقریباً راه را مى‌دانستم،
اما رکاب زدن دائمى، در جاده‌اى قابل پیش بینى کسلم مى‌کرد، چون همیشه
کوتاه‌ترین فاصله‌ها را پیدا مى‌کردم.

یادم نمى‌آید کى بود که به من گفت جاهایمان را عوض کنیم، ولى هرچه بود از
آن موقع به بعد، اوضاع مثل سابق نبود. خدا با من همراه بود و من پشت سراو
رکاب مى‌زدم.

حالا دیگر زندگى کردن در کنار یک قدرت مطلق، هیجان عجیبى داشت.

دوشنبه 3 آبان 1389 ساعت 10:58  
 نظرات    
 
مرضیه پورمجیدی 16:21 سه شنبه 4 آبان 1389
8
 مرضیه پورمجیدی
رسد آدمی بجایی که بجز خدا نبیند/بنگر که تا چه حد است مکان آدمیت

مثل همیشه مفید و جالب

ممنون